ما در دوران طلایی طراحی (Design) زندگی میکنیم. از انقلاب صنعتی تا دوران com. و فراتر از آن، طراحی خوب، عامل برتری آن دسته از شرکتهایی است که در بخش تحقیق و توسعه (R&D) و برندینگ (Branding) سرمایهگذاری کردهاند. در دورهای که شرکتها یا از جنس فناوری هستند یا اطلاعات، طراحی یک مزیت رقابتی بشمار میرود. تضمین موفقیت شرکتها نه در میزان دسترسی آنها به سرمایه، بلکه در دسترسی آنها به طراحی فوقالعاده است.
تعریف واحدی برای دیزاین وجود ندارد
برخی آن را بوسیله تفکر طراحی بیان میکنند، در حالیکه برخی ترجیح میدهند تفکر طراحی را یک توانمندی ذهنی بدانند تا یک فرآیند. بسیاری از رویکردها بر محصول تمرکز دارد و بعضی دیگر بر حل مشکل.
دیزاین مهارتی خارق العاده برای ایدهپردازی ست. شاید بهترین بیان برای دیزاین را بتوان در این دو اظهار نظر یافت:
''برای ایجاد تغییر، جنگیدن با واقعیتهای موجود بیفایده است. باید الگوی جدیدی بنا شود تا مدلهای قبلی خودبخود منسوخ شوند.'' (Buckminster Fuller معمار و طراح اهل امریکا)
''دیزاین باید کارکرد داشته باشد، ولی هنر نه'' (Donald Judd هنرمند سبک مینیمال اهل امریکا)
در این اظهارات یک دگرگونی در ماهیت دیزاین دیده میشود، و یک الزام به کاربردی بودن و خلق تجربه حسی برای کاربر.
تصور کن، طراحی کن، سازماندهی کن، رهبری کن
به بیان Jony Ive (طراح امریکایی) : ''ایدهها بسیار شکننده هستند. و زمان و تعداد رسیدن آنها به ذهن بسیار غیرقابل پیشبینی است. در طول سالیان ما تیمی در محیطی خاص گرد هم میآوریم تا زمانی که ایده ها از راه میرسند، آنها را پرورش دهیم.''
در این قسمت به ابعاد چهارگانه ''سفر ایده تا اجرا'' میپردازیم:
تصور کن
دیزاین همان ایده خامی است که به ذهن طراح خطور میکند. ایدهای که تحت تاثیر وضعیت موجود و ناممکنها محدود نشده. این ایده همان تصویر ذهنی از طرح نهایی خواهد بود. با ردیابی ایدههای پیشگام همیشه به یک تصویر ذهنی الهامبخش و متمایز میرسیم.
یک مثال ماندگار در این زمینه، میتواند طراحی شیشه معروف نوشابه کوکاکولا در سال ۱۹۱۵ باشد، که برگرفته از یک تصویر ذهنی نمادین است: '' یک بطری متمایز که در تاریکی و یا شکسته روی زمین قابل شناسایی باشد.'' این طراحی همچنین نمونه خوبی از رعایت اصول دیزاین است که نشان میدهد یک ایده چگونه میتواند به زندگی واقعی راه یابد.
طراحی کن
زمانی که تصویر ذهنی الهام بخش و متمایز شما کامل شد، اکنون زمان نوشتن جزئیات روی کاغذ است. اینکه چگونه این ایده کار خواهد کرد. برای حفظ نابی یک ایده، باید در مقابل وسوسه غرق شدن در محدودیتهای اجرایی مقاومت کرد. ترسیم جزئیات و رابطهای کاربری، چشماندازی واقعی از تصویر ذهنی خلق میکند.
یک انیماتور نوپا را تصور کنید که نماهای داستان را کادر به کادر ترسیم میکند. این همان نهایت عشق و علاقه تبدیل یک تصویر ذهنی به واقعیت است که شخصیت قدرتمند میکی ماوس را میسازد تا جاییکه مستقیم بر قانون کپی رایت در امریکا اثر میگذارد. بسیاری از برندهای بزرگ دنیا از جمله Uber، Xerox، Airbnb و Zoom دیزاین را عملا در پروسههای خود بکار بستند.
سازماندهی کن
در این مرحله باید مقدمات و امکانات تیم و مدیریت مجموعه فراهم شود و بدنبال آن الزامات سازمانی، پروسه انجام کار و نیازهای تکنولوژیک مشخص شود تا مسیر تبدیل ایده به واقعیت هموار شود. طرح اولیه تست شود و برای سنجش محصول نهایی بررسی دقیق انجام شود. نقطه نظرات گوناگون جمعآوری و تحلیل شود تا سیر داستانی تعامل کاربر با محصول در مراحل آخر مشخص شود.
این سوال بسیار مهم است که: '' شرکت اپل در تصویر ذهنی اولیه بخوبی عمل کرده است یا با پایهریزی ظرفیت اجرایی و امکانات فوقالعاده امکان تبدیل ایده به واقعیت را فراهم کرده است؟'' تفاوت فرهنگ سازمانی و روشهای اجرایی بین NASA و SpaceX نمونه خوب دیگری از این جریان است که چگونه و چقدر سریع با ساخت موشک قدیمی ولی توسعه یافته، افراد عادی برای نخستین بار در یک فضاپیمای تجاری قرار گرفتند.
هدایت کن
رهبری این پروسه، مرحله مهم نهایی برای تبدیل ایده به واقعیتی قابل تعامل با کاربر است. یک محصول، خدمت، راهحل و یا حتی یک مصنوع دیجیتالی (NFT) برای خلق یک تجربه دیزاین میشوند. این آخرین پرده از داستان اجرایی کردن تصویر ذهنی به واقعیت است که دقیقا همان لحظه طلایی برای ایده اولیه خواهد بود.
رقابت بر سر اپلیکیشنهای جامع (Super Application) نمونه خوبی از بهرهگیری تمرکز بر مرحله آخر یعنی رهبری و داستان سرایی است. توانایی فراهم کردن راه حلی جامع برای کاربر، با تصور و در نظر گرفتن نیازهای متنوع و متفاوت آنها، به عامل رقابتی برندهای بزرگ در طراحی این اپلیکیشنها تبدیل شده است. همچون WeChat ،Paypal ،Yandex ،Rappi ،Grab ،Reliance ،Tata ،Gozem و بسیاری دیگر.
هیچ کسی بصورت پیشفرض طرحهای فوقالعادهای ارائه نمیدهد. در واقع جهان پر است از رهبرانی که طرحهای بسیار ضعیفی خلق کردهاند. مثلا محصولات و واسطهای کاربری که به نظر میرسد اصلا برای بشر طراحی نشدهاند، روشهای تحقیق مشتری، مصرفکننده و بازار که فقط راحتی درون سازمانی را در نظر گرفتهاند، فرآیندهای استخدامی که تمایلی به ارسال درخواست از طرف شما ندارند، شهرهایی که در مسیریابی بسیار پیچیده هستند و فرودگاههایی که بسیار ناکارآمدند.
برای دوری از گیر افتادن در این مشکلات، دو عامل بسیار مهم را در نظر بگیرید:
- همیشه با یک تصویر ذهنی درخشان شروع کنید
- از رهبرانی که قوه تخیل و تصور خوبی ندارند دوری کنید
منبع: www.fastcompany.com